^^ SS 501 ^^

TRIPLE....SS

^^ SS 501 ^^

TRIPLE....SS

high school-2

جمعه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۳۱ ب.ظ


 

دبیرستان

...

خب حالا طبق قولی که داده بودم اندازه یه رمان براتون میزارم....

خب تا اونجا گفته بودیم که سونگ یونگ تو ذهنش هزار تا نقشه برای به دست آوردن جونگ مین میکشید ... حواسش اصلا تو کلاس نبود ...

استاد: خانوم لی انگار اصلا حواستون به درس نیست. کلاس تقریبا تموم شده میتونید برید بیرون ..

سونگ یونگ: ببخشید استاد...

هئو یو: استاد انگار خانوم لی سونگ یونگ داره به وقت آرایشگاهی که برای بعد از ظهر گرفته فکر میکنه..

(و همه کلاس میخندن)

لی سونگ یونگ: هرچی باشه فکر من از فکر شما که درمورد پختن غذا ست بهتره... شما ها همیشه تو ذهنتون یه سوال وجود داره اونم اینه که .. غذا چی بپذم...

(بعضی از بچه های کلاس میخندن)

کیم هئو یو: من...من...من..

استاد: خانوم کیم .. خانوم لی میشه بس کنید..

و دعوا اینجا تمام میشود... زنگ تفریح که زده شد.. هئو یو اول از همه رفت و تو چهار چوب در واستاد ... جونگ مین هنوز آند تا از مسئله های روی تخته رو ننوشته بود...واسه همین نشسته بود و مسئله ها رو مینوشت... سونگ یونگ میخواست بره بیرون که یکهو هئو یو پاش رو آورد جلو و سونگ یونگ با کله خورد زمین و کل موهاش بهم ریخت...

هئو یو هم با لحن تحقیر آمیزی گفت: آخی.. من تا حالا زمین خوردن یه آدم پولدار رو ندیده بودم.... آخی..

سونگ یونگ هم گفت: یه کاری می کنم که جونگ مین ازت متنفر بشه.. متنفر ‌.‌..متنفر ..متنفر

هئو یو: تو داری چی میگی ؟!!

سونگ یونگ: همون که شنیدی... خداحافظ..

هئو یو نمی دونست چی کار کنه واقعیت رو به همه بگه یا به همون چیزی که به جونگ مین قول داده بود عمل کنه......

جونگ مین کارش تموم شد و اومد بیرون از کلاس...و وقتی دید که هئو یو داره تند تند نفس میکشه و رنگش زرد شده بود ...

جونگ مین با حالت اضطراب: هئو یو چی شده !؟

هئو یو: ها؟؟ هیچی .. هیچی.‌..

تو زنگ بعد نگاه سونگ یونگ همش به جونگ مین بود و همین هئو یو رو آزار میداد.. هئو یو هم برای اینکه جو کلاس رو عوض کنه ... یه فکری به سرش زد... دستش رو گذاشت روی شکمش و بلند داد و فریاد زد که : آییی وایییی .. و خودش رو انداخت روی زمین همه بچه های کلاس البته به جز سونگ یونگ دور هئو یو جمع شدن... جونگ مین که بد تر از هئو یو داشت داد و فریاد میزد و حتی چشماش هم پر از اشک شده بود..جونگ مین ، هئو یو رو برد بیرون....تو راهرو ها کسی نبود به جز جونگ مین و هئو یو...

هئو یو: منو بزار زمین ..

جونگ مین نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاره که هئو یو که حالش بد بود چه طور شد که خوب شد!!

هئو یو: خواستم باهات حرف بزنم، حواست به اون دختره از خود راضی باشه، هااا!

جونگ مین : کدوم دختر؟

هئو یو: لی سونگ یونگ

جونگ مین: آها اون ، باشه حواسم هست..

هئو یو: انگار یه نقشه هایی تو سرش داره...

جونگ مین میخنده و میگه: چه نقشه هایی؟؟

هئو یو: می ترسم که واقعیت رو بفهمه..‌

جونگ مین: این همه سال کسی نفهمیده حالا هم کسی نمی فهمه....

هئو یو: تو مطمئنی؟؟

جونگ مین: فوقش بفهمه که من و تو سه سال اختلاف سنی داریم..

.هئو یو: پس من و تو هیچ نسبتی جز دوست بودن با هم نداریم!!

جونگ مین: بله

هئو یو : پس هیچ کس هیچی نمی فهمه...

‌جونگ مین سرش رو به نشانه تأیید تکون میده...

روز بعد لی سونگ یونگ به یه پسره پول میده که فقط جلوی پارک جونگ مین ، به هئو یو گل بده و ب.غ.ل.ش کنه و ب.ب.و.س.ت.ش «ببخشید اینجاش به دلایلی سانسور شده» روز بعد وقتی از مدرسه خواستن برن بیرون..

کیم هئو یو: جونگ مین ، من برم دستشویی ...

جونگ مین: باشه ، پس من میرم بیرون مدرسه ، منتظرت هستم...

جونگ مین دم در مدرسه وایمسته ... که یکهو لی سونگ یونگ میاد سمتش و

میگه: سلام آقای پارک جونگ مین....

جونگ مین: سلام ،ببخشید با من کاری داشتین؟

سونگ یونگ: بعله ،ببخشید من تو یه مسئله اشکال داشتم ، می تونم ازتون درخواست کنم که برام توضیحش بدی؟!

جونگ مین: آره ، حتماً

سونگ یونگ کتابش رو درآورد و یه سوال خیلی سخت رو از جونگ مین پرسید...

اون جونگ مین رو مشغول کرد.. جونگ مین اونقدر مشغول بود که وقتی هئو یو از مدرسه اومد بیرون اصلا متوجه اون نشد.. هئو یو داشت به سمت جونگ مین می رفت که یکهو .. یه پسر اومد اونو گرفت و کشوند سمت دیوار ، بهش لبخند زد و

گفت: هئو یو؟

هئو یو ترسید و با صدای ترسان گفت: آآآآره

پسره گفت: می دونستی من عاشقتم؟؟

هئو یو: هاااا؟؟

هئو یو هنوز تو شوک بود که اون پسره هئو یو رو ب.غ.ل کرد و بعدش اون شاخه گل رو به هئو یو داد...

از اون سمت جونگ مین که داشت با سونگ یونگ حرف میزد.. سونگ یونگ وقتی که دید پسره دستورش رو انجام داده ...

به جونگ مین گفت : اونجا رو نگاه کن...

جونگ مین وقتی اون صحنه رو دید به سمت هئو یو دوید و وقتی به روبه رو هئو یو رسید پسره رو به اون طرف هل داد و توی چشمای هئو یو خیره شد، هئو یو اشک تو چشماش جمع شد و گفت : این دروغه ...دروغه...دروغه..

جونگ مین میخواد هئو یو رو بزنه دستش هم میبره بالا اما دستش میلرزه و میارتش پایین و برمیگرده و سوار ماشینش میشه و میره.....

سونگ یونگ به هئو یو میگه: آخی بیچاره، خب من تو رو از دور بازی خارج کردم حالا نوبت بازی منه...

سونگ یونگ پوزخندی میزنه و میره...

هئو یو هم با خودش میگه: این دیوونه «منظورش سونگ یونگه» نمیدونه واقعیت چیه!

هئو یو هم اشک هاشو پاک میکنه , میخنده و میره..

۹۴/۰۲/۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰
TRIPLE S.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی